♥●•٠·˙سایت تفریحی ♥●•٠
طنز . عکس . خبر و کلی مطالب جالب

تا امروز از محصولات بهداشتی و آرایشی مختلفی استفاده کرده اید اما هیچکدام نتیجه مطلوبتان را ایجاد نکرده اند. با اینکه کرم های موضعی می توانند تغییرات خوبی در کیفیت پوست ایجاد کنند اما یک رژیم غذایی متوازن کمک می کند که مواد مغذی حتما جذب بدن شوند.

متخصصین اعتقاد دارند که هیچ چیز برای داشتن پوستی شاداب و جوان بهتر از رعایت یک رژیم غذایی مخصوص نیست که در آن از مواد غذایی استفاده می شود که بالاترین میزان ویتامین های ضدپیری را دارند. اما شاید فکر کنید که بهتر است با خوردن چند قرص ویتامین در روز کار خود را ساده تر کنید. اما بهتر است بدانید که مواد غذایی بهترین راه برای برآوردن نیازهای بدنتان است. استفاده از موادغذایی نه تنها انتخاب خوشمزه تری است، بلکه مکمل های غذایی همه ویتامین ها و مواد مغذی موجود در محصولات طبیعی را ندارند. در این مقاله کمکتان می کنیم بفهمید چطور با رژیم غداییتان، قابلیت بدن خود برای مقابله با چین و چروک را بالا ببرید.

 

تمشک

شیرکاکائو

کیوی و توت فرنگی

صدف

رب گوجه فرنگی

ماهی سالمون

 

توضیحات تکمیلی در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
ارسال توسط حسین

پوست بدن شما اگر سالم و صاف و شفاف باشه، احساس خیلی خوبی به شما میده. برای داشتن همچین پوستی لازمه چند قانون ساده مراقبت از پوست بدن رو بدونید. تصویر زیر را ببینید. این ۹ راه ساده در زندگی روزمره همه ما می تونه عملی بشه و نتیجه اش پوستی است که از داشتنش راضی ایم.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 




تاریخ: چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:,:: ۹ راه برای مراقبت از پوست بدن ::,,
ارسال توسط حسین

«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون‏»(ذاریات: 56)

و من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند(و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند).

«سَنَفْرُغُ لَکُمْ آیُّهَ الثَّقَلانِ»(الرحمن: 31)

«ای گروه جنّ و انس به زودی به حساب شما خواهیم پرداخت».

 

 

 

 به علت نبود فضا در صفحه اصلی برای مطالعه بیشتر به ادامه مطلب مراجعه فرمایید



ادامه مطلب...
ارسال توسط حسین

وقتی شوهر از اندام زنش تعریف کند!! (طنز)

 

asabi[2WwW.Kamyab.IR]

مرد: عزیزم از وقتی میری ورزش هیکلت خیلی قشنگ شده!

زن: از اولشم هیکلم قشنـــــــــــــــگ بووووووود!

مرد: اون که ۱۰۰%… هیکلت همیشه قشنگ بود. اصلاً من هیکلت رو روز اول دیدم خیلی خوشم اومد!

زن: یعنی به خاطر هیکلم، فقط با من ازدواج کردی ؟ خیلی هیــــــــــــزی!

مرد: نه عزیزم، عاشق اخلاقت شدم که باهات دوست شد. هیکلت واسم مهم نبود!

زن: یعنی چی؟! پس این همه ورزش میرم، برای کی میرم برا عمم؟! هیکلم برات مهم نیست؟!!

مرد: عزیزم، موقع دوست شدن مهم نبود، الان که هست!

زن: یعنی الان میرم ورزش، برات بی اهمیت میشم؟!

مرد: فدات شم، قربونت بشم، همه چیزت، تمام وجودت، همه خصوصیاتت، برام مهمه!

زن : یعنی باید همه خصوصیات خوب رو داشته باشم که دوستم داشته باشی؟ خیلی نامردی… چیه پای کسی درمیونه؟؟!!

مرد: بابا، جان مادرت بیخیال شو، چه غلطی کردیم تعریف تو کردیماااا؟؟!!

زن: دیدی… دیدی… پس از اول درست حدس زدم که یه ریگی تو کفشته که داری ازم تعریف می کنی؟! برو از جلو چشام دور شو… یه چند ساعت نمی خوام قیافتو ببینم…




تاریخ: چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:وقتی شوهر از اندام زنش تعریف کند!! (طنز),
ارسال توسط حسین

مامان بزرگم خیلی مریض بود و در ضمن دکتری که همیشه میره پیشش مطبش باز نبود ؛ خلاصه به هزار زحمت راضیش کردیم بره پیش یه دکتر دیگه !
وقتی رفتیم داخل ، معاینه که تموم شد مامان بزرگم گفت : آقای دکتر یه چیزی بنویس فعلا خوب بشم تا چند روز دیگه برم پیش یه دکتر درست حسابی !
۱۰سال درس خوندشو شست مثل رخت پهن کرد رو بند !
.
.
امروز مامانم یه لامپ بهم داد گفت عوضش کنم ، داشتم عوضش میکردم متوجه نبودم کلیدش روشنه یهو برقم گرفت ، مامانم برگشته میگه چی شد ؟
گفتم برق گرفت ! گفت لامپ که نسوخت ؟؟؟
میدونم سر راهیم … برم پدر و مادر واقعیمو از توی افق پیدا کنم !
.
.
دختر عمم ۸ سالشه اومدن خونمون ، این نشسته بود در رابطه با تهیه کننده مستندهای نشنال ژئوگرافیک صحبت میکرد …
من تا ۱۵ سالگی جلو پنکه صدای اورنگوتان درمیاوردم و اطرافیانم تشویقم میکردن !
.
.
امروز از تلفن عمومی زنگ زدم خونمون صدام رو عوض کردم بابام گوشی رو برداشت بهش گفتم : ما پسرتون رو دزدیدیم  ۱۰۰هزار تومن بیارین به این آدرس و گرنه پسرتون رو میکشیم !
بابام برگشت گفت ۲۰۰هزار تومن میدم یه جوری بکشینش طبیعی به نظر برسه !
.
.
پسرخالم معدلش شده ۱۹/۴۲ ، سه روزه رفته تو اتاق درو رو خودش بسته …
من همسن این بودم ۱۲ میشدم تا خونه با کیف روپایی میزدم …
.
.
مهمونی بودیم ، آخر شب بود می خواستیم برگردیم خونه ، بابام داشت خمیازه می کشید که مامانم به بابام : تا دهنت بازه روژین رو هم صدا بزن !
بابام : سر شام که بهت گفتم تا آرنجت خمه واسه منم آب بریز یادته ؟ خودت صداش بزن !!!
همچین مامان و بابای انتقام جویی دارم من !

.
.
پسر عموم میگه : رفتم خواستگاری بابای دختره پرسید کجا کار میکنی؟  گفتم شرکت اپل ! باخوشحالی پرسید دقیقا چه کاری اونجا انجام میدی ؟ گفتم اونجا اون سیباشونو گاز میزنم !!!
نمیدونم چرا یارو مارو با لقد (لغد) (لگد) انداخت بیرون ؟؟؟
.
.
به پسر خاله ی ۱۱ساله م گفتم چرا پلی استیشن خریدی ؟
گفت دلم برا بازیا قدیمی تنگ شده بود !!! والا من ۱۱سالگی بازی قدیمیم نونوایی رفتن بود !
.
.
یه داداش ۵ ساله دارم به “پریروز” میگه “پس دیروز” ؛ بهش میگم عزیزم اشتباس باید بگی “پریروز” ، باز توی چشام زل میزنه میگه “پس-دیروز”. میگم چرا میگی “پس-دیروز” ؟ میگه چرا میگن “پس-فردا” ؟ نمیگن “پری-فردا” ؟
من
فردا
پس فردا
روز بعد از پس فردا
.
.
مامانم زنگ زده مغازه میگه داداشت اونجاس هنوز ؟ میگم نه چن دقیقه پیش رفت.
میگه یعنی کلا رفت ؟ گفتم نه هنوز نصفش اینجاست !
.
.
پول کم آوردم از بیرون زنگ زدم میگم مامان یه کم پول بریز به کارتم ؛ میگه شماره کارتت چنده ؟
شماره ۱۶رقمیو خوندم واسش برگشته میگه باشه ، فقط اسمت چی بود ؟؟؟
از صبح دارم دنبال پدر مادر واقعیم میگردم !
.
.
وقتی هنوز یه سالت نشده پدر مادرت هی میگن بگو بابا ، بگو مامان …
الان میگی مامان میگه زهر مارو مامان !

.
.
برادرزاده چهار ساله م زنگ زده به مامانم میگه بیا خونه ما ، مامانم هم گفت : نه تو بیا خونه ما ! اونوخت این باقالی برگشته میگه : نه من فعلا یه سری کار دارم سرم شلوغه تو بیکاری پاشو بیا !!!
میگن من تو چهار سالگی فقط بلد بودم بگم : بلیم دَدَ !
.
.
خسته و کوفته برگشتم خونه در یخچال “پر از خالی” خونمونو باز کردم و در کمال تعجب یه پاکت آب پرتقال دیدم ، اولش شک کردم به موجودیتش ولی وقتی تکونش دادم دیدم نه مث اینکه پره ! شگفت زده از این معجزه چپ و راستو نگاه کردم کسی نباشه و همونجوری با چشم بسته ریختم تو حلقم ؛ خدا روز بد نده تا ته معدم سوخت ؛ آخه پدر من قوطی آب پرتقال جای عرق نعناس ؟؟؟
.
.
خیلی سال پیش ، شب خونمون مهمون بود که یهو برق رفت ؛ به پسر خالم گفتم زنگ بزن اداره برق بپرس کی برق میاد !
گفت شمارش چنده ؟
گفتم بیست و چهار هزار و چهار صد ؟
گفت : یا علی این همه شماره رو چه جوری بگیرم ؟!؟!؟!
(البته اینو بگم که ما پسر خاله رو جزو فامیلای دورمون حساب مبکنبم)
.
.
با فامیلمون و پسرش که تازه کنکور داده بود نشسته بودیم داشتیم راجع به نتایج حرف میزدیم که باباش از من پرسید تو کجا دانشگاه میری ؟
گفتم من زیاد درس نخوندم آزاد قبول شدم. برگشت به پسرش گفت : خاک بر سرت یعنی تو از اینم کمتری ؟




تاریخ: چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:خنده بازار داغ روز , خنده , طنز فک و فامیلی ,,, ,
ارسال توسط حسین

مرد کشاورزي يک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چيزي شکايت ميکرد. تنها زمان آسايش مرد زماني بود که با قاطر پيرش در مزرعه شخم ميزد.

يک روز، وقتي که همسرش برايش ناهار آورد، کشاورز قاطر پير را  به زير سايه اي راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل هميشه شکايت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پير با هر دو پاي عقبي لگدي به پشت سر زن زد و او در دم کشته شد.

در مراسم تشييع جنازه چند روز بعد، کشيش متوجه چيز عجيبي شد.

هر وقت يک زن عزادار براي تسليت گويي به مرد کشاورز نزديک ميشد، مرد گوش ميداد و به نشانه تصديق سر خود را بالا و پايين ميکرد،  اما هنگامي که يک مرد عزادار به او نزديک ميشد، او بعد از يک دقيقه گوش کردن سر خود را به نشانه مخالفت تکان ميداد.

پس از مراسم تدفين، کشيش از کشاورز قضيه را پرسيد.

کشاورز گفت:

خوب، اين زنان مي آمدند چيز خوبي  در مورد همسر من ميگفتند، که چقدر خوب بود، يا چه قدر خوشگل يا خوش لباس بود، بنابراين من هم تصديق ميکردم.

کشيش پرسيد، پس مردها چه ميگفتند؟

کشاورز گفت:

آنها مي خواستند بدانند که آيا قاطر را حاضرم بفروشم يا نه؟ 




تاریخ: یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:زن غرغرو,
ارسال توسط حسین

ad91144a5ec737b8c2fe8fefb56e9399 کد پیشواز آهنگ های علی عبدالمالکی تابستان 91

 

٣٣١۴٢٨٨
آروم آروم

٣٣١۴٢٨٧
آه منه

٣٣١۴٢٩٠
حرف نزن

٣٣١۴٢٨٩
دلکم

٣٣١۴٢٩۵
زود
رفتی

٣٣١۴٢٩٣
مسافر

٣٣١۴٢٩١
هی تو

٣٣١۴٢٩٢
هی تو
قطعه ۲

٣٣١۴٢٩۴
یه دل شکستم

 



تاریخ: یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:کد پیشواز آهنگ های علی عبدالمالکی,
ارسال توسط حسین
آخرین مطالب